طنز

ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه . تادهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسه شد خوابید . دیدم بهترین موقع تا خوابه دوباره بندازمش تو آب. ولی الان چند ساعته بیدار نشده . یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...

اعصاب خورد کن ها

یکی از اعصاب خورد ترین کارایی که پدر و مادر میتونن بکنن اینه که وقتی پایه کامپیوتر نشستی بیاد پشتت وایسه و الکی دنبال یه چیز بگرده

گدایی

همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی

هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ...بدم یا ندم...آدم خوبیه یا بدیه

چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا

خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه

چشماشو ببنده و بهت بده

شعري تقديم به پسران ترشيده


دوست دختر, شعر طنز, طنز ازدواج

     پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست

     گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر

     سن من از 26 افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده

    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد

    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته

    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن

    گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من

    گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها

    در خیابان یا میان کوچه ها
    سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

    کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

    با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید

    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله

    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود

    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا

    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم

    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم

    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی

    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
    واقعا ً که پوز بابا را زدی

 این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین ندارد.

انتخاب همسر خوب .. زشت بد بدتر به روایت تصویر

یکی از تصمیمات مهم زندگی تصمیم گیری در مورد انتخاب همسر هست .. که البته بعضی ها زیاد سخت گیرن و این سخت گیری کار دستشون میده ..
این زشته ..اون بده .. لاغره .. بلنده .. کوتاه و فلان 
یا بهتر بگم : چطور میشه یه مرد تنها میمیره

انتخاب همسر, مطالب طنز و خنده دار


ترول های بامزه و خنده دار

ترول های بامزه, جدیدترین ترول ها

ادامه مطلب را ببینید

ادامه نوشته

داستان کوتاه عطر شکلات


سرگرمی,داستان کوتاه, داستان کوتاه عطر شکلات

پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد.

همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد.

او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه ... همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است.

سپس مجددا دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت: دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام!

داستان کوتاه چقدر به هم بدهکاریم؟


داستان,داستان کوتاه

ایستاده‌ام توی صف ساندویچی که ناهار امروزم را سرپایی و در اسرع وقت بخورم و برگردم شرکت. از مواقعی که خوردن، فقط برای سیر شدن است و قرار نیست از آن چیزی که می‌جوی و می‌بلعی لذت ببری، بیزارم. به اعتقاد من حتی وقتی درب باک ماشین را باز می‌کنی تا معده‌اش را از بنزین پر کنی، ماشین چنان لذتی می‌برد و چنان کیفی می‌کند که اگر می‌توانست چیزی بگوید، حداقلش یک "آخیش!" یا "به به!" بود. حالا من ایستاده‌ام توی صف ساندویچی،‌ فقط برای این که خودم را سیر کنم و بدون آخیش و به به برگردم سر کارم.

نوبتم که می‌شود فروشنده با لبخندی که صورتش را دوست داشتنی کرده سفارش غذا را می‌گیرد و بدون آن که قبضی دستم بدهد می‌رود سراغ نفر بعدی. می‌ایستم کنار، زیر سایهء یک درخت و به جمعیتی که جلوی این اغذیه فروشی کوچک جمع شده‌اند نگاه می‌کنم، که آیا اینها هم مثل من فقط برای سیر شدن آمده‌اند یا واقعا از خوردن یک ساندویچ معمولی لذت می‌برند. آقای فروشندهء خندان صدایم می‌کنم و غذایم را می‌دهد، بدون آن که حرفی از پول بزند.

با عجله غذا را، سرپا و زیر همان درخت، می‌خورم. انگار که قرار است برگردم شرکت و شاتل هوا کنم، انگار که اگر چند دقیقه دیر برسم کل پروژه‌های این مملکت از خواب بیدار و بعدش به اغما می‌روند. می‌روم روبروی آقای فروشندهء خندان که در آن شلوغی فهرست غذا به همراه اضافاتی که خورده‌ام را به خاطر سپرده است. می‌شود ٧٢٠٠ تومان. یک ١٠ هزار تومانی می‌دهم و منتظر باقی پولم می‌شوم. ٣٠٠٠ هزار تومان بر می‌گرداند. می‌گویم ٢٠٠ تومانی ندارم. می‌گوید اندازهء ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خنده‌ام می‌گیرد. خنده‌اش می‌گیرد و می‌گوید: "این که بیشتر شد. حالا من ١٠٠ به شما بدهکارم!" تشکر و خداحافظی می‌کنم و موقع رفتن با او دست می‌دهم.

انگار هنوز هم از این آدم‌ها پیدا می‌شوند، آدم‌هایی که هنوز معتقدند لبخند زدن زیبا و لبخند گرفتن ارزشمند است. لبخند زنان دستانم را می‌کنم توی جیبم و آهسته به سمت شرکت بر می‌گردم و توی راه بازگشت آرام زیر لب می‌گویم: "آخیش! به به!"

داستان زیبای قدر خانواده ات را بدان...


داستان,داستانک,داستان قدر خانواده ات را بدان,

با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه! معذرت میخوام. من هم معذرت میخوام. دقت نکردم ...

ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم

اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم

کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم و تقریبا انداختمش با اخم گفتم: ”اه ! ازسرراه برو کنار"

قلب کوچکش شکست و رفت

نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی

برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی. آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است.

خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی

آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه

هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی

در این لحظه احساس حقارت کردم

اشکهایم سرازیر شدند. آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم

بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟

گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم نمیبایست اونطور سرت داد بکشمگفت: اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان من هم دوستت دارم دخترم و گل ها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو

گفت: اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو ...

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟

اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد.

و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان

چه سرمایه گذاری نا عاقلانه ای! اینطور فکر نمیکنید؟!

به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟

عشق واقعی


داستان عاشقانه زیبا

 

زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.
انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.
زن جوان: یواشتر برو من می ترسم
مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!
زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم
مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری
زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی
مرد جوان: مرا محکم بگیر
زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟
مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه

روز بعد روزنامه ها نوشتند

برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
و این است عشق واقعی. عشقی زیبا

داستان آموزنده “شمس و مولانا”


داستان آموزنده,داستان,داستانک

داستان آموزنده “شمس و مولانا”

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟

مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!

شمس پاسخ داد:بلی.

مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!

ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.

ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!

ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.

- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.

- پس خودت برو و شراب خریداری کن.

- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!

ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.

مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.

تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد

مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.

هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:”ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است.” آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:”این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!” سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:”ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول میکند.”

رقیب مولوی فریاد زد:”این سرکه نیست بلکه شراب است.”

شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.

رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟

شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست،تو فکر میکردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

 

(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با اندکی دخل و تصرف

تا کی؟؟؟!!

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

 اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه 

خواهد به سرآید شب بحران تو یا نه؟ 

ای تیر غمت را در دل عشاق نشانه 

جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

چرا فقط برای امام حسین (ع) روز اربعین تعیین شده؟

e h 9 چرا فقط برای امام حسین (ع) روز اربعین تعیین شده؟

چرا فقط برای امام حسین (ع) روز اربعین تعیین شده؟

اربعین یعنی گذشت چهل روز از مصیبت جانگداز شهادت سرور و سالار شهیدان.. چرا فقط برای امام حسین علیه ‏السلام روز اربعین تعیین شده و برای امامان دیگر و حتی پیامبر اکرم صلی ‏اللَّه‏ علیه ‏و آله، مراسم روز اربعین نداریم؟

برای توضیح جواب این سؤال، به این مطالب توجه کنید:

۱) فداکاری‏های امام حسین علیه‏السلام، دین را زنده کرد و نقش او در زنده نگه داشتن دین اسلام، ویژه و حائز اهمیت است. این فداکاری‏ها را باید زنده نگه داشت؛ چون زنده نگه داشتن دین اسلام است. گرامی‏داشت روز عاشورا و اربعین، در حقیقت زنده نگه داشتن دین اسلام و مبارزه با دشمنان دین است.
۲) مصیبت حضرت امام حسین علیه‏السلام، برای هیچ امام و پیامبری پیش نیامده است. مصیبت امام حسین علیه‏السلام، از همه مصیبت‏ها بزرگ‏تر و سخت‏تر بود. اگر عامل دیگری هم در کار نبود، همین عامل کافی است که نشان بدهد چرا برای امام حسین علیه‏السلام بیش از امامان دیگر و حتی بیش از پیامبر اسلام‏صلی‏اللَّه‏علیه‏وآله عزاداری می‏کنیم و مراسم متعددی برپا می‏کنیم.
۳) در ماه محرم سال ۶۱ ق. امام حسین علیه‏السلام، فرزندان، خویشان و یاران آن حضرت را کشتند و اسیران کربلا را به کوفه و شام بردند و همین اسیران داغدیده، روز اربعین شهادت امام حسین علیه‏السلام و یارانش، به کربلا رسیدند و همه مصائب روز عاشورا در آن روز تجدید شد و آن روز، روز سختی برای خاندان پیامبر بود.
۴) دشمنان اسلام با به شهادت رساندن امام حسین علیه‏السلام، قصد نابود کردن دین اسلام را داشتند. دشمنان امام حسین علیه‏السلام تلاش کردند تا حادثه کربلا، به کلی فراموش شود و حتی کسانی را که برای زیارت امام حسین علیه‏السلام می‏آمدند، شکنجه می‏کردند و می‏کشتند. در زمان متوکل عباسی، همه قبرهای کربلا را شخم زدند؛ مزرعه کردند و مردم را از آمدن برای زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام، منع کردند. شیعیان هم برای مقابله با اینها، از هر مناسبتی استفاده می‏کردند که یکی از این مناسبت‏ها، حادثه روز اربعین است.
۵) یکی از نشانه ‏های مؤمن، زیارت امام حسین علیه‏السلام در روز اربعین است. از حضرت امام حسن عسکری علیه‏السلام روایت شده است که علامت‏های مؤمن پنج چیز است؛ پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شبانه‏روز، زیارت اربعین، انگشتر به دست راست کردن، پیشانی بر خاک نهادن در سجده و بسم الله را بلند گفتن‏۱ و یکی از وظایف شیعیان را اهتمام به زیارت اربعین بر شمرده‏اند.

نـگاهی به آینـده نـزدیک تـلفن های هوشمنـد

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


چیزی به سال 2013 نمانده و تمام کمپانی ها با سخت کوشی فراوان روی محصولاتشان کار می کنند. کاربران هم می خواهند که هر چه زودتر بهترین محصولات به میدان بیایند تا پادشاه بازار را بخرند ولی بازی تخت شاهی، همیشه پویا در جریان است و هنوز محصول قبلی به تخت عادت نکرده، مدعیان جدید می آیند و با نمایشگر بزرگتر، پردازنده قوی تر یا حافظه بیشتر آن را به چالش می کشند. 

اما شاید هم در آینده سخت افزارهای درون تلفن ها چندان مهم نباشند چون دنیای تکنولوژی به سمت رایانش ابری در حرکت است و وقتی پردازش در ابرها انجام شود، تلفن ها می توانند از شر رقابت سخت افزاری راحت شوند، البته نه تا چند سال آینده. ما همچنان باید حدس و گمان ها درباره سخت افزارهای آینده را دنبال کنیم تا بتوانیم در بهترین زمان، خرید مناسبی داشته باشیم. در ادامه مطلب با ما همراه باشید تا نکاتی را درباره تلفن های آینده بر شماریم.

 نمایشگر


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


همین که در حال آماده شدن برای CES 2013 بودیم سامسونگ خبر از معرفی نمایشگرهای منعطف در لاس وگاس داد. البته آن طور که در فیلم های علمی تخیلی دیده می شود نه، ولی به هر حال این نوآوری هم کم کم دارد به سطح مناسبی می رسد. آیا این پیشرفت ها به معنای رسیدن به آن آینده ای است که همه فکرش را می کنیم: نمایشگر و تلفنی کاملاً منعطف که شبیه کاغذ تا شوند و در جیب جا بگیرند؟ 

در سمت دیگر، نمایشگر تلفن های امروزی چنان چگالی پیکسل بالایی دارند که آنها را از فاصله طبیعی با چشم غیر مسلح نمی توانیم تشخیص دهیم. با این حال باز هم بالا رفتن چگالی ادامه دارد. چرا؟ به همان دلیلی که از کوه ها بالا می رویم: چون می توانیم. چگالی پیکسل در نمایشگرهای کوچک ارتباط مستقیمی با رزولوشن دارد و ما همیشه عاشق رزولوشن بالا بوده ایم. 

خب، انتظارات برای سال آینده در چه حدی است؟ به گمان ما نمایشگرهای منعطف سال آینده آن چیزی که در فیلم های تخیلی دیده ایم نخواهند بود. در بهترین حالت ویژگی انعطاف پذیری آنها را به عنوان یک مشخصه جدید بر روی تلفن هایی مشابه تلفن های فعلی خواهیم دید. نمایشگر منعطف بر روی تلفن های فعلی، می تواند برای تولید بازخوردهای لمسی و بازسازی بافت اجسام در حال نمایش استفاده شود که فایده بیشتری هم به حال کاربران دارد. 

همچنین با بهبود رزولوشن، کمپانی ها شروع خواهند کرد به تمرکز بر روی بهبود رنگ و نه افزایش بیش از پیش چگالی زیرا این مورد هنوز جای کار بیشتری دارد. می توانید چند تلفن را کنار هم بگذارید و بعد ببینید که چقدر رنگ مشکی یا سفید در آنها متفاوت است.

 باتری


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


تا چند وقت پیش، باتری تلفن های همراه چندین روز دوام می آورد ولی با هوشمند و لمسی شدن آنها، ماجرا تغییر کرد. در بهترین حالت 1 یا 1 و نیم روز می توانید بدون شارژ مجدد از اسمارت فون خود استفاده کنید، که واقعاً چیز خیره کننده ای نیست. اگر استفاده شما خیلی زیاد باشد که دیگر هیچ، به یک روز نکشیده باید آن را دوباره به برق بزنید. 

این حوزه، مهمترین و در عین حال پر ریسک ترین بخش است. باتری های امروزی نه چرخه عمر طولانی دارند و نه کیفیت خود را در طول این چرخه حفظ می کنند. اگر یک نظر سنجی کنیم، مسلماً نیاز به تحول در باتری تلفن ها رأی بالایی خواهد آورد. امروزه باتری، یکی از عوامل تنفر ما از گجت هایمان شده ولی بیایید آنها را ببخشیم، مشکل اصلی آنها نیستند، بلکه خود دستگاه ها و البته ما هستیم. 

باتری دستگاه ها مدت ها است که پیشرفت چندانی به لحاظ تکنولوژیک نکرده اند. پژوهشی در دانشگاه نیو وسترن در سال گذشته منجر به تولید یک باتری برای تلفن های سلولار شد که ظرف 15 دقیقه شارژ می شود و 1 هفته هم دوام می آورد. تصورش را بکنید که با این باتری، زندگی چقدر لذت بخش می شود. انواع مختلفی از باتری ها در حال توسعه هستند ولی چرا هنوز آنها را در دستگاه های خود ندیده ایم؟ 

مسئله این است که تولید کنندگان همیشه به خاطر هزینه های فزاینده تولید، برای تغییر در این زمینه کند عمل کرده اند ولی به نظر می رسد که زمان تغییر نزدیک شده. همچنان که دستگاه ها بزرگتر و بهتر می شوند، باتری ها هم چنین می شوند و بیایید با هم صادق باشیم، اگر یک تلفن بتواند با هر بار شارژ چندین روز دوام بیاورد و در عین حال باریک و جذاب هم باشد، همه سر خرید آن دعوا خواهیم کرد. 

 سخت افزار


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


بر عکس باتری ها که حداقل پیشرفت را داشته اند، سخت افزار داخلی دستگاه ها بیشترین پیشرفت را به خود دیده. دلیل هم یکسان است: هزینه تولید. هزینه تولید یک پردازنده یا حافظه جدید با اندازه کوچکتر پایین است، بنابراین همیشه شرکت ها پذیرای این تغییر هستند. ولی خط پایان کجا است؟ 

اثر بهبود سخت افزار محسوس است و جذب مردم با تبلیغ بر اساس آن هم ساده. ولی دیگر به حدی از تجمع سخت افزار در این دستگاه های کوچک رسیده ایم که به نظر می رسد از سرعت رشد کاسته خواهد شد؛ NFC، LTE، رم زیاد و پردازنده های 4 هسته ای قوی... آیا کافی نیست؟ 

خوشبختانه فضای ذخیره سازی ابری دارد بخشی از جنون حافظه داخلی بیشتر را پوشش می دهد. پردازنده های 8 هسته ای هم سر پیچ تکنولوژی هستند و دارند به ما نزدیک می شوند ولی به نظر می رسد سرعت پردازش دارد به جایی می رسد که مثل چگالی پیکسل در نمایشگرها، دیگر افزایش آن به چشم نخواهد آمد. تصور کنید که اواخر 2013 یا اوایل 2014 پردازنده های 8 هسته ای به بازار بیایند و سال بعد از آن هم پردازنده های 16 هسته ای. آیا بیش از آن، (لااقل برای عموم مردم) کاربردی خواهد داشت؟ 

 دوربین


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


دوربین برای تلفن های هوشمند یک برگ برنده بزرگ است. در اوایل، وجود دوربین روی تلفن ها بیشتر از آنکه رضایت بخش باشد آزار دهنده بود زیرا کیفیت بدی داشت ولی حالا با دوربین های 8 مگاپیکسلی، واقعاً کیفیت به مرز رضایت بخشی رسیده. البته این را هم در نظر داشته باشید که همه دوربین های دیجیتال، بعد از مدتی دچار افت کیفیت می شوند. به هر صورت، تلفن های ما همیشه همراه مان هستند و دارند برای عکس و فیلم گرفتن، جایگزین دوربین های کامپکت می شوند. 

برای پرچمدارهای سال 2013 انتظار دوربین های 12 یا 13 پیکسلی را داریم ولی در نظر داشته باشید که به خاطر حجم کم و ابعاد کوچک تلفن ها، محدودیت های تکنولوژیک همیشه وجود خواهد داشت. 

در عوض دوربین جلوی تلفن ها که برای مکالمه یا چت تصویری به کار می رود، جای پیشرفت بسیاری دارد و شاید در سال آینده، دوربین جلوی 4 مگاپیکسلی را هم بر روی تلفن ها ببینیم. 

 جمع بندی


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در نظر داشته باشید که اینها انتظارات ما از دستگاه های یکی دو سال آینده هستند و واقعاً پیش گویی آینده بدون اطلاع داشتن از تکنولوژی های عملیاتی، امکان پذیر نیست. شاید در سال های آینده تلفن هایی با 64 هسته پردازشی و نمایشگر تا شوی 12 اینچی هم دیدیم، ولی شوکه نخواهیم شد. 

چیزی که نباید از آن غافل شد، سرویس ها هستند. این سرویس ها و اپلیکیشن ها هستند که دستگاه های ما را زنده می کنند و گرنه سخت افزار که به خودی خود کاربردی ندارد. ولی در عین حال، طراحی دستگاه ها هم مهم است، بسیار مهم. ما حاضر به حمل دستگاهی که برای اجرای بازی ها کارتریج بخورد نیستیم و برای همین است که کمپانی ها، این تلفن های باریک و جذاب را جلوی چشم های مردم به رقص در می آورند. 

پس ما تلفن هایی با طراحی زیبا، باریک و سبک می خواهیم و در عین حال، وابستگی زیادی به سرویس ها داریم، چه بازی باشند، چه چک کردن ایمیل. بیایید منتظر باشیم تا ببینیم دستگاه های آینده، چه چیزهای جدیدی در حوزه طراحی و سرویس ها برای ما خواهند داشت، زیرا فقط گذر زمان از نوآوری ها پرده برداری می کند.

زیباترین استخر آسیا در اصفهان

پروژه “آبسار سرزمین آب و آفتاب” مجموعه منحصر بفردی از عملکردهای ویژه تفریحی،ورزشی و اقامتی است که در قالب یک معماری خاص و متفاوت در کنارهم سازماندهی شده اند.




 

تولد یک تیم فوتبال در زایمان زن هندی

یک زن هندی در یک زایمان بسیار عجیب، ۱۱نوزاد قد و نیم قد را در نخستین زایمان خود به دنیا آورد.

به گزارش فردا: به دنیا آمدن این همه نوزاد نه تنها اعضای کادر بیمارستان محل زایمان زن هندی را شگفت زده کرد، بلکه سبب شگفتی بسیاری از مردم هند شد.

این زایمان شگفت انگیز بسیاری از کاربران اینترنت را وادار به نوشتن تحلیل و تفسیرهای جالبی کرد که به نوشته برخی از آنها، زن هندی در اولین زایمان خود اعضای یک تیم فوتبال را زائیده است.


پدر


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن ، پدر دستشو میندازه دور گردن پسرش میگه من شیرم یا تو؟ پسر میگه من! پدر باز میپرسه پسرم من شیرم یا تو؟ پسره میگه من! پدر عصبانی میشه دستشو از رو شونه پسرش برمیداره میگه من شیرم یا تو؟ پسر میگه بابا تو شیری! پدر میگه چرا دفعه های قبل اینو نگفتی؟ پسر میگه چون دفعه های قبل دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه ولی حالا... به سلامتی هر چی پدره... 

جوک و اس ام اس خنده دار دی ماه ۹۱

زن به شوهرش : عزیزم نظرت راجع به عشقمون چیه ؟

شوهر : سعی کن ستاره ها رو بشماری خودت میفهمی !

زن : واااااااااای عزیزم یعنی بینهایت

شوهر : نه عزیزم تلف کردن وقته !

.

.

.

جوک و اس ام اس جدید

میدونین چرا مردم کلک میزنند و دروغ میگن ؟

بخاطر اینکه اونها میدونند بخشش گرفتن از اجازه گرفتن آسونتره !

.

.

.

یه روزم دوستای مامانم با دختراشون اومده بودند خونمون

همه داشتند پرتقال پوست میکندند که من وارد شدم !

برخلاف انتظارات شما هیشکی دستشو نبرید !

.

.

.

جملات خنده دار جدید

عزیزم با من باش و از وجود من به زندگیت گرما و صمیمیت ببخش

و سرمای سخت زندگیت را با اعتماد به من از بین ببر

ایران رادیاتور !

.

.

.

خبر فوری فوری

وقوع یک اتفاق بزرگ در ۲۱ دسامبر ۲۰۱۲

این اتفاق صد در صد اتفاق می افتد

تمامی بزرگان نجوم این خبر راتایید کردند

در غروب ۲۱ دسامبر کم کم هوا رو به تاریکی خواهد رفت ، دانشمندان نام این پدیده را شب گذاشتند !

.

.

.

جوک جدید

بزرگترین دلهره زندگی حیف نون اینه که :

تو مهمونیا وقتی دارن بشقاب ته دیگو دست به دست میچرخونن بهش نرسه !

.

.

.

یک مثلی هست که میگه :

هرکسی در کیسه اش زر بُوَد سخنش مقبول است گرچه خر بُوَد !

.

.

.

پشتِ سرِ هر انسانِ موفق یه عالمه حرف هست

مثلِ : مرتیکه دزد !

.

.

.

اس ام اس خنده دار

هر وقت دیدی زندگی داره روی خوش بهت نشون میده

بدون یه کاسه ای زیر نیم کاسَش هست…!

ثابت شدس !

.

.

.

پیامک خنده دار

ما که خیالمون از بابت راست یا دروغ بودن آخر دنیا توی ۲۱ دسامبر راحته

آخه عربستان همیشه یه روز زودتر از ماست ، وایمیسم ببینیم چی میشه !

.

.

.

مردها کلا به دو گروه اصلی تقسیم می شن:

گروه اول

گروه دوم

تنها تفاوتشون هم در اینه که همه شون توی یک گروه جا نمی شن!

راد اس ام اس

.

.

.

هدیه یه حیف نون به همسرش ، خواستم برات گل بخرم دیدم خودت گلی

کود خریدم !

.

.

.

 پسره: من تا ۲۵ سالم نشه ازدواج نمیکنم

دختره: منم تا ازدواج نکنم ۲۵ سالم نمیشه !

.

.

.

مدرسه: ۳ سیب داریم ، ۲ تای دیگر از علی میگیریم، حالا چنتا سیب داریم ؟

مشق شب: اگر یک هندوانه ۳ کیلویی را بین ۵ نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار میرسد؟

امتحان: علی ۱۲ موز دارد. قطار او ۷ دقیقه تاخیر دارد. وزن خورشید را حساب کنید!

radsms.com

.

.

.

یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید

راست میگه یا دروغ …

اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا

که با چشمشونم دروغ میگن !

.

.

.
ﺩﯾﺸﺐ ﯾﻪ ﺩﺯﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﻮﻝ ﻣﯽﮔﺸﺖ !

ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ، ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺗﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﮔﺸﺘﯿﻢ … !

.

.

.

جدیدترین اس ام اس های خنده دار

تا حالا دقت کردی ؟

پیدا کردن یک آدم وفادار

از پیدا کردن یک مارمولک پرنده ی سخن گوی سرخابی تو اقیانوس آرام سخت تره !

.

.

.
یه سوال فنی داشتم!

اگه وقتی که از حموم میایم بیرون کاملن تمیز شدیم

چرا حوله ها کثیف میشن؟!

.

.

.

همهٔ رابطه‌ها

با جملهٔ : تو با بقیه فرق داری شروع میشه

با جمله : تو هم مثل بقیه ای تمام میشه !

.

.

.
زن:عزیزم توسیگارمیکشی؟

مرد:بله

زن:روزی چقدر؟

مرد:۳بسته

زن:پول هربسته چقدره؟

مرد:۳۰۰۰تومن

زن:چندساله سیگارمیکشی

مرد:۱۵سال

زن:بنابراین اگه هربسته سیگار۳۰۰۰تومن باشه تو هم روزی۳بسته سیگاربکشی

۲۷۰۰۰۰ هزارتومن هرماه پول سیگارمیدی که دریکسال میشه۳۲۴۰۰۰۰تومن

درسته ؟

مرد:درسته

زن:اگه تو هر سال این پول رونگه می داشتی توی۱۵سال میشد۴۸۶۰۰۰۰تومن درسته؟

مرد:درسته

زن:می دونی اگه تو سیگارنمی کشیدی اون باعث میشد پولت هدرنره والان می تونستی یه پورشه بخری ؟

مرد:توسیگارمیکشی؟

زن:نه

مرد:پس اون پورشۀ لعنتیت کجاست؟

خطای دید

برادران مهربان

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .

شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:‌

درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند.

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.

در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت :‌ درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان
گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود.

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت(راد اس ام اس) و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.

سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر
در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین
گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.

پند کشیش

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:
نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.
کشیش گفت:
بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.
خوک روزی به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده
هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟…
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا سینه ام را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست
می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟

می دانی جواب گاو چه بود؟

جوابش این بود:
شاید علتش این باشد که
“هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم”

محل دقیق ضربه !

مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت. او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز

نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های چندین میلیون دلاری با اوتماس
گرفتند. آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند و هیچ کسی نتوانسته بوداشکال را رفع کند بنابراین، نومیدانه به او
متوسل شده بودند که در رفع بسیاری از این مشکلات موفق بوده است.

مهندس، این ا مر را به رغبت می پذیرد. او یک روز تمام به وارسی دستگاه می پردازد و در پایان کار، با یک تکه گچ علامت ضربدر روی
یک قطعه مخصوص دستگاه می کشد و با سربلندی می گوید: اشکال اینجاست آن قطعه تعمیر می شود و دستگاه بار دیگر به کار
می افتد. مهندس دستمزد خود را ۵۰۰۰۰ دلار معرفی می کند.

حسابداری تقاضای ارائه گزارش و صورتحساب مواد مصرفی می کند و او بطور مختصر این گزارش را می دهد:
بابت یک قطعه گچ: ۱ دلار و بابت
دانستن اینکه ضربدر را کجا بزنم: ۴۹۹۹۹ دلار

مدرسان شریف

کجا برم دستشویی ؟ مدرسان شریف 


غذا چی بخورم؟ مدرسان شریف 


کجا برم بازی کنم؟ مدرسان شریف 


کجا برم خواستگاری ؟مدرسان شریف 


با چی تیپی برم بیرون؟ مدرسان شریف 


با کی ازدواج کنم؟ مدرسان شریف 


جی اف میخوای؟ مدرسان شریف


چی؟ مدرسان شریف 


کی ؟ مدرسان شریف


کجا؟ مدرسان شریف


ها؟ مدرسان شریف 


خخخخخخخخخ

دیس دخترا

يارو از زنش ميپرسه: از ازدواج با من مثل سگ پشيموني


يا مثل خر كيف مي كني؟

حالا که من تنها شدم قدر چشماتو میدونم!!!!!


غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم
 
حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم
 
 تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
 
سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو
 
اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
 
من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی
 
کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
 
هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود
 
انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
 
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی
 
یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
 
نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده
 
تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
 
انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته
 
تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
 
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم
 
باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پا
 
آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش
 
جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
 
سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست
 
توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
 
حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت
 
حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
 
ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم
 
کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
 
راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دورنشهی

کل کل

 تك زنگ چيست؟ با خبر شدن 2 گدا از حال هم

کل کل دختر پسرا

 الهي، به مردان در خانه ات، به آن زن ذليلان فرزانه ات،


به آنانكه در بچه داري تكند، يلان عوض كردن


پوشكند، به آنانكه با ذوق و شوق تمام، به مادر زن خود بگويند:


مامان، به آنانكه دامن رفو ميكنند، ز بعد


رفويش اتو ميكنند، به آن قرمه سبزي پزان قدر،


به آن مادران به ظاهر پدر. الهي، به آه دل زن ذليل، به آن


اشك چشمان ممد سبيل،


كه ما را بر اين عهد كن استوار! از اين زن ذليلي مكن بر كنار!

ترول نوشابه

45366104217875668824

ترول انتقام بزرگوار