روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که

 ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به

 فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .بعد از مدتی

 که خوب تولستویرا فحش مالی کرد ،تولستوی

 کلاهش را  از سرش برداشت و ...محترمانه

 معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :

 مادمازل من لئون تولستوی هستم .

زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد

 و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟

تولستوی در جواب گفت : 

شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید

 که به من مجال این کار را ندادید!!!