تا کی؟؟؟!!
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سرآید شب بحران تو یا نه؟
ای تیر غمت را در دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
پدر
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن ، پدر دستشو میندازه دور گردن پسرش میگه من شیرم یا تو؟ پسر میگه من! پدر باز میپرسه پسرم من شیرم یا تو؟ پسره میگه من! پدر عصبانی میشه دستشو از رو شونه پسرش برمیداره میگه من شیرم یا تو؟ پسر میگه بابا تو شیری! پدر میگه چرا دفعه های قبل اینو نگفتی؟ پسر میگه چون دفعه های قبل دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه ولی حالا... به سلامتی هر چی پدره...
برادران مهربان
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:
درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت : درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان
گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود.
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت(راد اس ام اس) و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگرمساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر
در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین
گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.
حالا که من تنها شدم قدر چشماتو میدونم!!!!!

حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم
تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو
اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی
کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود
انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی
یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده
تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته
تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم
باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پا
آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش
جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست
توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت
حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم
کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دورنشهی
بی کسی
ادم باید یکی رو داشته باشه که هر وقت ....پکره ....داغونه.....عصبیه ....ازت نپرسه چرا ؟ دستت رو بگیره و بگه : بلد شو بریم یه دوری بزنیم دوس ندارم این شکلی ببینمت
باران
روز های بارونی رو خیلی دوس دارم ...............معلوم نمیشه منتظر تاکسی یا اواره خیابونا ............بخار توی دهنت ماله سرماس یا دود سیگاره ................خیسی روی گونت ماله بارونه یا ماله اشکاته
بی تو
ساعت ها دیگر برایم معنی ندارد ....... من بی تو با سال نوری لحظه هایم را میگذرانم
حریم دل
در را ببند بگذار در بزنند ........بگذار بگویند مهمان نواز نیست . اینگونه هر کس حریم دلت را لمس نمیکند
تنهایی
میخواهم تنهایی را برایت معنی کنم: در ساحل کنار دریا ایستادی .............هواسرد!!!!!!!!!!!!!صدای موج....انتظار ؤانتظار ؤانتظار!!! به خودت میای یادت میاد نه کسی هست که از پشت بغلت کنه نه دشتی که شونه هاتو بگیره ! نه صدایی که قشنگ تر از صدای دریا باشه !.... اسم این ((تنهایی)) است
خواسته هاي يك مادر
فرزند عزیزم:
آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم،
اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است،
... صبور باش و درکم کن؛
یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم،
برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم؛
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن؛
وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر؛
وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو؛
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو؛ روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.
کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.
اشتباه
خودکار میخری500 تومن
ولی
لاک غلط گیر میخری 2000 تومن،
تو این زندگی حتی روی کاغذ هم اشتباه کنی
برات گرون تموم میشه؛
پس
دقت کن...
اموزنده
دلنوشته
بر لب گذاشتمش و سرش را اتش زدم
بی انکه بدانم تنها دوست و رفیقم را با دست خود سوزاندم
پست ترين انسانها ...
عشق
دلم نه عشق میخواهد نه احساسات قشنگ نه ادعاهای بزرگ نه بزرگهای پر ادعا ..... دلم یک دوست میخواهد که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد ..... !
یک نفر
راننده اسکناس مچاله را از من گرفت و پرسید:
یک نفرید؟
مکثی کردم و بی حوصله گفتم:
بله آقا...خیلی وقته...
سلامتی
به سلامتیه کسی که نمی شناستت...
اما نوشته هاتو میخونه تا از دورنت با خبر بشه...
و زیرش کامنت می ذاره...
نه واسه اینکه خوشش اومده...
واسه اینکه بهت بفهمونه که تنها تو تنها نیستی...
خیلی دیره ؛
دلم میگیره
ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺍﯾﯽ
دل به که بستن... مسئله این است!
این پرسشی است که ذهن خیلی از ما آدم ها را درگیر می کند،یا می دانیم یا نمی دانیم!!! سن و سال هم نمی شناسد... .انسان در هر سنی که باشد می تواند دل ببندد یا دل بشکند، زن و مرد و دختر و پسر هم ندارد، هر کسی در هر شرایطی یا دل می بندد یا دل می شکند... .
از دید من، توی انسان باید به کسی دل ببندی که در کنارش ریشه بزنی ، ریشه ات با ریشه اش گره بخورد و تا دل زمین پیش رود، کسی که در کنارش چنان ریشه ای بزنی که با هیچ باد و طوفانی تنت نلرزد... باید دل به کسی ببندی که بتوانی به تنه ی ستورش تکیه زنی ، که در نهایت خستگی بتوانی پشت خمیده ات را با تکیه بر او صاف کنی... کسی که با برگ هایش نفس بکشی و با برگ هایت نفس بکشد، کسی که سایه ات پناهش باشد و پناهت سایه اش... کسی که با بهار خنده های تو نو شود... کسی که خورشید آسمانش با دیدن روی تو طلوع کند و روزش با بسته شدن پلک تو شب شود. کسی که هوای دلش با ابر دلت بارانی شود ، کسی که بتوانی در دل دریایی اش آسوده شنا کنی... کسی که پس از طوفان ، تو ساحل امنش باشی ، کسی که برق چشمانش مهتاب شب ابری ات باشد... . کسی که در آسمان دلت بی پروا پرواز کند و تو در دلش تا بی کران ها اوج بگیری ... .
یک کلام ؛ کسی که هستی ات باشد و هستی اش تو باشی... .
ما آدم ها همیشه به دل بستگی ها و دل بستگانمان فکر می کنیم ، همیشه در پس زمینه ی ذهنمان به درست بودن و نبودن دلبستگی هایمان می اندیشیم... ولی خیلی کم پیش می آید دلی را بشکنیم و به درست و نادرست بودن آن بیاندیشیم.
هیچ وقت فکر نمی کنیم که گاهی سنگی می شویم و دلی را نشانه می رویم .هیچ وقت به صدای خرد شدن دلی گوش نمی کنیم ، هیچ وقت تلاش نمی کنیم دل شکسته ای را بند بزنیم... . ما آدم ها همیشه خود خواهیم... .
امان از این دنیای دلتنگ
باد آنچنان هوای دنیا را بر سر و تن آدمیان می کوبد که انگار هیچ نسبتی با نسیم ندارد؛ خوشا به حال او که باد برای به پرواز درآوردنش این چنین دنیا را می آشوبد... .
ابر طوری آسمان را گرفته که انگار زمین تا کنون خورشیدی به خود ندیده، او منتظر است تا کسی بیرون بیاید... کسی که بی خیال ابر و دل تنگی اش به زیر سقفی پناه برده ، ابر منتظر است او بیاید تا ببارد. تا ببیند دلتنگی چه بر سر سپیدیش آورده تاببیند بغض چگونه چهره اش را سیاه کرده... .
ابر برای دیدار دوباره با دلیل بغض سنگینش خورشید را پوشانده ... آنقدر دلش گرفته و تنگ است که تاریکی و روشنی دنیا هیچ ارزشی برایش ندارد... .ابر امیدوار است دلیل باریدنش با دیدن سیل اشکهایش دیگر دلیلی بر باریدن کسی نشود... .
خوشا به حال ابر که بی خیال آدم ها چشمان کنجکاوشان می گرید... .
ماه رفته ... در آسمان نیست... نیست تا چراغ تاریکی شود ... نیست تا آمدن خورشید را مژده دهد... گمانم ماه از حرفی دلگیر است که نمی آید... یادش بخیر ... همین دیشب بود که در اوج آسمان دلبری می کرد، همین دیشب بود که کسی عاشقانه زیباییش را ستایش می کرد؛ شاید می خواهد نباشد تا بدانیم بدون این فانوس ، شب چقدر تاریک تر است... شاید خودش را نشان نمی دهد تا به بودنش عادت نکنیم.. شاید در آن سر دنیا کسی منتظرش بوده ... شاید ماه برای رهایی از دلتگی خویش ما را ین چنین دلتنگ دیدار مهتابش کرده...
عجیب است این روزگار ...
هر کس پی کاری است و بی خیال حال دیگری... .
این از آسمان که این چنین می نازد و فخر می فروشد ... آن از باد ... زمین هم که انگار دیگر تاب تحمل روح ادمیان را ندارد ... گاهی می لرزد و تن و کالبد را برای خود بر می دارد تا چهره ی در همش را کمی آباد کند و روح را به آسمان پس می دهد...
زمین با لرزه ی نا به جایش ، رو به آسمان فریاد می زند تن و کالبد را پذیرایم ، روح را خودت هوادار باش... .
آسمان هم هاج و واج فریاد می زند همان هایی را که فرستادم پسم بده ... این ها مرا نمی شناسند ... در آبی بی پایانم گم می شوند....
شگفتا به وجود ما انسان ها که آسمان و زمین را به هم ریخته ایم و آسوده نفس می زنیم ... .
اهمیت
مطمئن باش وقتی ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﻣﻬﻢ ﺑﺎشی ﺍﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﻗﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺘـــــــ... ﻧـــﻩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ برای فرار و ﻧــــﻩ ﺩﺭﻭغی برای توجیح .
خداوند
آهـــــــای پسرا
بعضی وقتها
بعضی وقتها آدما یه کاری میکنن که دیگه نمیتونی دوستشون داشته باشی ،
ميدونی
يعنی يه "سكوت" كوتاه وسط یه خنده ی بلند
يعنی يهو به یه جا يک دقيقه خيره شدن
يعنی يهو وسط خنده هات بعد از اون سكوت كوتاه، از صدای خنده ی بقيه متنفر شدن
يعنی يهو حسرت خوردن
بيخيال!!!
دلم واسه خودم تنگ شده.